پیرمردی که از بی هویتی میگوید.

 

نوشته مدکور را خالی از لطف ندیدم که بار دیگر در وب تکاب خبر بگذارم چون هر چه از کاستی ها مینویسند و گویند باز گوش  شنوائی  نیست پس  باهم برای مطالعه  و دیدن  دوباره این نوشته  قابل  احترام که براد خوبمان مهندس  احد نباتی نوشته اند. گوش جان می سپاریم تا شاید بار دیگر مسئولین منطقه این نارسائی ها را در شهر تاریخی تکاب  مورد بازرسی و باز خوانی  برای پیگیری مشکلات  این شهر قرار دهند.

گاه پیرمردی که در هویت از بی هویتی می گوید

 

این نوشته را نه به شوق نام و نان و ذوق، بلکه اگر عشق به هویت تیکانتپه افشار و سرنوشت این کهن ، نبود هیچگاه قلم به زبان نوشتن باز نمی گشود.

 


پیرمرد نگاهت از دردی سخن می گوید که ریشه در تاریخ و هویت ما دارد، که تبر بر ریشه آن می زنیم.

نوشتن از تاریخ پر فراز و نشیب تیکانتپه افشار، شهری که از تمدن و فرهنگ غنی برخوردار است سخت است آری فرهنگی که هویتش را می سازد.سخن گفتن از هویت ،آن هم در بازار بی هویتی، زخمهای کهنه را سر باز می زند. پیر مرد چه غریبانه نگاه می کنی... شب عجیبی است شبی که می خواهم از هویتی سخن بنالم و فریاد سر دهم ، تمدن تاریخی در زیر خروارها خروار مدرنیته  می شکند .

وقتی به این جمله می نگریم که "بحران هویت دردی است  که در شب یلدای فلک زدگی،آدمی را به هر سو می کشناند "آن وقت متوجه می شویم خواسته و ناخواسته تبر بر هویت می زنیم هویتی که ما میراث‌دار آن هستیم .

بحران هویت ، بحران وارونگی جهان میباشد.یک اثر معماری می تواند تبلور یک هویت جمعی باشد و یا صرفا به بیان شخصیت و هویت طراح و سازنده خود ، مستقل از هنجارهای جمعی بپردازد.

هرگاه آثار متعلق به هویتی جمعی و متجانس گرد هم آیند ، منظومه‌ای هماهنگ شکل می گیرد، و هرگاه آثاری با هویت فردی و نامتجانس کنار هم قرار گیرند ،مجموعه‌ای ناهماهنگ حاصل می گردد. امروز هماهنگی حاصل از هم نشینی بناهای متجانس را به "هویت" و ناهماهنگی حاصل از همجواری بناهای نامتجانس را به " بی هویتی " تعبیر می کنند.شهر سنتی منظومه بناهایی است که تحت سیطره بینش سنتی و آداب و رسوم آن و متاثر از محدودیتهای اقلیمی و فنی شکل گرفته و لاجرم دارای وحدت و هم آوایی هستند.

تنها«گنج یاب»ها و خریداران سودجوی«زیرخاکی»ها نیستند که تیشه به ریشه میراث فرهنگی و طبیعی ما می زنند. بلکه ادارات  و سازمانهای مربوطه بدلیل عدم تخصص نیروهای انسانی ، اجازه تخریب بافتها ی ارزشمند را صادر نموده و زمینه شکل گیری بی هویتی در فضای کالبدی را فراهم ساخته تا گوشه‌ای از سهم خود در چرخه میراث کُشی ادا کرده باشند.

بافت تاریخی ابزاری کالبدی-نظری و روش شناختی برای مشخص نمودن هویت تاریخی است – واکاوی هویت تاریخی و هویت‌یابی تاریخی مقدم بر هویت یابی فرهنگی و اجتماعی  است. برای مشخص شدن موضوع کمی ملموس تر به اوضاع شهرمان تکاب و بافت ارزشمند آن می پردازیم.

بازار رو باز تکاب در سال 1328 تا سال 1338 توسط معمار معروف شهر تبریز استاد غلام حسین معمار باشی تبریزی به دستور ساعد السطان افشار (فتحعلی خان افشار) در چهار خیابان اصلی به مرکزیت چهارراه فعلی تکاب ساخته شد . درهای زیبا و چوبی به روش پیمون بندی و یا به اصطلاح امروزی "طراحی صنعتی" ساخته شدن. نجار آن نیز استاد کربلایی محمد نجار تبریزی بود .

امروزه در خیابانهای امام و انقلاب فعلی آثاری از این بازار روباز (مغازه‌ها) قابل رویت می باشد.بازاری زیبا و حیاتی که نقش اقتصادی در شهر را ایفا می کند.

در واقع  پیشرفت فیزیکی کالبدی شهر تکاب به واسطه این بازار بوده و دور تا دور آن فضای شهری شکل گرفته است.متریال (مصالح) این بازار،چوب بعنوان تیر و خشتی قالبی (آجر) سازه آن را شکل می دهد. نکته قابل توجه در معماری این بازار اندازه مغازه‌ها میباشد که نسبت به کاربری و متراژ زمین طراحی شده به طور کلی به شکل  مستطیلی به ابعاد 3 در 7  و به ارتفاع 3.5 متر میباشد . و با آجرکاری بسیار زیبا و با سردرهای منحصر به فرد هویت اقتصادی خوبی به خیابانهای شهر تکاب داده است.

متاسفانه در سالهای اخیر بعلت بی توجهی مسئولین یا بهتر است بگوییم فقر اطلاعات آنان نسبت به حفظ و نگهداری بافتهای ارزشمند از یک طرف و نبود اداره میراث فرهنگی این بافت ارزشمند در حال از بین رفتن است.

نکته قابل تامل در این زمینه شهرداری تکاب میباشد که در مقابل این تخریبهای بی رویه و تغییر چهره هیچ عکس العملی نشان نمی دهد و بناهای جدید الحداث به مانند بانکهای ملی، صادارت، مسکن، تجارت و چند بنای دیگر نامتجانس، شالوده خود را بر پایه تخریب بافت ارزشمند بازار روباز تکاب گذاشتند .طبق تحقیقات انجام شده این بازار، بزرگترین بازار روباز کشور می باشد که متاسفانه در حال از بین رفتن است.

 

پرونده میراث فرهنگی و شهرداری در تکاب مشخص است ،نبود یک مهندس معمار یا شهر ساز در شهرداری و اشتغال افراد معلوم حال وضعیت را بهتر از این نمی کند . دوستان بیایند به خیابان تربیت تبریز ، قارن ساری نقش جهان اصفهان ، امام خمینی تهران و ... بنگرند که با احترام به فضای شهری این میراث را برای آیندگان نگهداری می کنند .

 از آنجا که نگاه مدیران بالادستی به حوزه های جغرافیایی کاملا تبعیض آمیز است . مدیران پایین دستی نیز از تخصص کافی برخوردار نیستند شاید بهتر است بگوییم از بی تخصصی رنج می برند و همین موضوع ،مسئله را وخیم  می کند.

زنگ خطر جدی از بین رفتن این هویت شهری را به صدا در می آوریم و تقاضای کمی تامل به شهرداری و میراث فرهنگی را داریم. و از مغازه دارن عزیز عاجزانه تقاضای حفظ هویت این بازار را داریم چرا که گاهی وقتها خیلی زود دیر می شود.

متاسفانه مسئله فقط از بین رفتن این بازار نیست قلعه تاریخی فتحعلی خان افشار (ساعد السلطان)با واگذاری به اداره هلال احمر و تغییر شکل این مجموعه سنتی با مصالح امروزی گوشه ای از میراث بشری به یک فضای اداری تبدیل شده است حال سوال این است ایا حفظ و نگهداری از بناهای سنتی کمتر از نجات دادن جان انسانها است. بهتر بود این مجموعه ارزشمند ثبت شده در آثار ملی ، به موزه شهری یا حداقل به اداره جدید تاسیس میراث فرهنگی اختصاص می دادند.

در پایان پیشنهاد می گردد که :

1-       ضمن ثبت این بازار در اثار ملی و احترام به تاریخ گذشته تیکانتپه افشار زمینه جذب توریست و رونق این بازار را فراهم گردد.

2-   با بکارگیری نیروهای متخصص و دلسوز جهت مرمت و حفظ این مجموعه کم نظیر و جلوگیری از تخریب و تغییر چهره آن به هویت شهری تکاب احترام بگذاریم .

3-   برخی از مغازها در بازار با  تغییر اندک اصالت خود را از دست داده اند که هر چه سریعتر با ساماندهی جلوی صدمات بیش از اندازه گرفته شود.

4-      آگاه سازی بازاریان و کسبه از ارزش تاریخی و معنوی این بازار  جهت حفظ و نگهداری .

 سخنی با نگاه نگران پیرمرد  


آری پیرمرد نگاهت را که از عمق بی هویتی در شهر است درک می کنم، دوستان عمق نگاهت را به تحقیر گرفته‌اند. اینان نمی دانند اینجا شهر مردان و زنانی است که از تبارخود فرزندانی همچون انوری ،یثربی، صادقی ،صدیق افشار و ... را برای هویت کشور پرورش داده‌اند. اینان نمی دانند اینجا سرزمین زرتشت  است ،سرزمین تاجگذاری پادشاهان ایرانی. من از چه می گوییم اینجا تکاب است شهری با قدمت تاریخ .

بیایید کمی به نگاه نگران پیرمرد احترام بگذاریم . مجبورم باز بگوییم چرا که پایان همه دل نوشته هاییم را این چنین خط خطی کرده‌ام : من نمی دانم فقط این را می دانم که دانستنم بیشتر از ندانستنم مرا ازار میدهد آینده را بسازیم منتظر آینده نباشیم .

 

 

احد نباتی نصرت آباد  مهندس معماری

منبع بقعه  ایوب  انصاری



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:, | 9:22 | نویسنده : رضوانی |