تقدیم به شهیدان و مردم غیور اغولبیک. به مناسبت هفته دفاع مقدس رضوانی

کجایند آنان که در صحنه پیکار ، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ، هر گوشه از میدان نبرد را دسته دسته و صف به صف فرا می گرفتند ؟ آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود ، شادمان نمی شدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمی خواستند ، چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربویی به سفیدی گراییده ، شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبانشان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده. رنگ رخسارشان از فرط شب بیداری زرد گشته و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده آنان برداران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم . امیرالمومنین علی (ع) - نهج البلاغه - کلام 120
 
 
این  کلام  زیبا  تقدیم   به شهیدان و ایثارگران دهستان  اغولبیگ  دهستانی  که روزگاری پدر خود بنده که مفقود الاثر میباشد با دکتر انصاری برای تربیت
شاگردانی چون  عبودی  و عزیزاین دیگر زحماتی کشیده و راه انقلاب و مسیر انقلاب را برای زندگانی ما  صاف کردند.شهیدانی همچون  شهید بدخشی
شهید بیگلری  رزمنده  مرحوم  حسین داداشی    سردار مرحوم  پاسدار  خاکزاد   شهید  عبودی  شهید ان  و رزمندهگان و جانبازانی از  اغولبیک  که
مهد  تدین و اعتقادات مذهبی بوده و همیشه جوانان  غیور  منطقه در  تمامی امورات  و تشکلهای مهم  نظام  بالاخص  جبهه های جنگ  حضوری  پر شور داشتند و فعالانه شرکت می جستند و دین خویش  را به  امام و رهبری ادا کرده اند.پس  از سرداران شهید منطقه  اغولبیک  که تاج سر ما و کشور هستند قدردانی کرده و به پاس این شهیدان  اضعاری را تقدیم شما مردمان خوب اغولبیک  میکنیم.

 آرام آرام قاصدکهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها می رسند .
هر قاصدک بر گلبن لاله ای می نشیند تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای لاله اش بازگو کند .
فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدکها می کنند.
اما!
کمی آنطرف تر، دل خستگانی که به پهنای دل آسمان گریسته اند تابوتهایی خالی را بر دوش خود حمل می کنند
با اینکه تابوت خالیست اما سنگینی عجیبی را بر پشتشان احساس می کنند
صاحبان آن تابوتها همان قاصدکها هستند که سبکبار! به سمت مقصد خویش پرواز کرده اند
اما چرا آنطرفتر صدای گریه می آید؟!
آن همه غم و سوختگی سینه برای چیست؟
انگار هر کسی نجوایی در گوش تابوتی دارد و روی آن چیزی می نویسد
شعر می نویسند؟
آرزوها و امیدها را می نویسند؟
از دل تنگی ها و قصه هجران می سرایند؟
از سختی هایی که کشیده اند؟
از نامردی ها و ناجوانمردی ها؟
از کسانی که حرمت نان و سفره را نگه نمی دارند؟
از بی درد ها ی بی غم و غصه که برای خوش گذرانی دو روزه دنیا کبوتر ها را در قفس زندانی کردند و به پرواز بی سرانجام آنان می خندند؟!
از لگدهایی که روی خونهای پاک کوبیده شده!؟
اما نه!
از رد پای خون گریزی نیست!
این خونها پاک شدنی نیستند
مگر می شود فراموش کرد آن همه پاکی
آن همه صفا و صمیمیت
رشادت
شجاعت
جوانمردی
و آن همه عشق خدایی را!!!
و او همچنان می نویسد.............
اما پهنه تابوت به وسعت همه درد دلهایش نیست
چرا که تابوت نیز دلتنگ پیکریست که از دیار غربت به دیار غربت!
سفر می کند...........
.
.
.
تو فرزند کدام نسل پاکی؟
تو از کدامین دشت روییده ای قاصدک!؟
چه کسی سینه دریاییت را پاره پاره کرده؟
کدام دست ناپاک خون پاک تو را ریخته؟
به کجا سفر می کنی؟
دور از خانه و شهر خویش؟!
دور از دستهای پینه بسته پدر و قلب شکسته مادر!؟
.
.
.
سبز و آباد باد! آن خاکی که سینه اش را آرامگاه پیکر پاک تو کرده
و خوش بر آن آسمانی که سایه بان آن خاک شده!
آری  ای  شهیدان و رزمندگان  و جانبازان  سر فراز اغولبیک
 

تقدیمتان باد  که ما منتظرتان هستیم  که بازآئید.

و یا اگر نیامدید ما را در روز  رستاخیز  شفاعت کنید

تو ای  پدر  جان  حسین داداشی 

و تو ای برادر عزیزم  محمود بیگلری

و تو ای رستمی   عزیز

و نور  چشم  پسرت  ناظری جان

و تو ای پسر  بابا عرب  جان بدخشی

و تو ای  نور  چشم  مادر  شهید عبودی عزیز

و سردار گرانقدر  خاگزاد  دلاور

واقعا  دل تنگ  شمائیم

دل تنگ حمایل و شمایل زیبایتانیم

که بار دیگر  بیائید و شما را در این

هفته  دفاع  مقدس   زیارت  کنیم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:اغولبیگ و شهیدانش بدخشی عبودی, | 9:0 | نویسنده : رضوانی |