سلام زمانی عاشق تکاب بودم . نویسنده حمید .د ب و اسمش محفوظ

سلام 1زمانی عاشق تکاب بودم الانم نصبت بهش تعصب دارم

وقتی میبینمش فقط دلم میگیره و بهم حس شادی نمیده.

اون موقع که من و خیلیای دیگه رفتیم تا درس بخونیم قرار بود

برگردیم و توش کار کنیم و زحمت بکشیم ودست

به دست هم ابادش کنیم ولی وقتی برگشتیم من که

حتی پاهام یاری نکرد برم جایی و بگم این مدرک رو دارم

وکلی تحربه تو دانشگاه دارم چون میدونستم گوشی این حرفها رو نمیشنوه

من تصورم از تکاب اینه :اونجا چند نفر هستن که هرکدوم

1عده دارو دسته جمع کردن وتکاب رو فقط ارث بابای خودشون

میدونن انگار نه انگار که تکاب 1 شهره با 3نوع مردم از نظر

اعتقادی که همه در محضر خدا یکسانند توی همشون

ادمای با سواد منطقی و لایق هستن که با کمک هم میتونن

جاییکه توش نفس میکشند رو به جایی برای زندگی تبدیل کنند.ا

لبته در بین این 3 گروه ادمای بی منطق هم هستن.خلاصه همه

اینها رو شما خیلی بهتر از من میدونین.ماها اومدیم شهرای

دیگه چون لزومی نداشت بمونیم و استعدادها و تواناییهامون

رو بسوزونیم و شاهد این باشیم که طرف با چوب.......................

و 1عده جوون رو دور خودش جمع کنه که ماشینش رو بشوره یا..

. و به تلافی هر اداره ای میره(البته نه بخاطر تخصصش) چند تا از مریداش رو بزاره تو کادر اداره.

نویسنده  مطلب  حمید. د ب  که شهرتشون رو هم ننوشتن.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:, | 9:58 | نویسنده : رضوانی |